نه برف باریده
نه عمر گذشته
و نه من در اسیاب سفید کرده ام
موهایم را
فقط روزی که رفتی
دنیا تمام شد....
رضا کاظمی
- شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶
نه برف باریده
نه عمر گذشته
و نه من در اسیاب سفید کرده ام
موهایم را
فقط روزی که رفتی
دنیا تمام شد....
رضا کاظمی
شبیه چشم
که گونه را
با اشک می بوسد
مرا ببوس
با وأسطه ی عطرها
با پادرمیانی پروانه ها
وگرنه گونه کجا
چشم کجا
وای اگر اشک نبود...
عشق ما چون سیب ممنوع است،تو گازش بزن
میوه ممنوعه مطبوع است،تو گازش بزن
تو بشو حوا،من قول می دهم آدم شوم
حرف حوا امر مسموع است،تو گازش بزن
در کلاس درس عشقت صرف و نحو آموختم
فاعل عشق تو مرفوع است،تو گازش بزن
عاشقی،دیوانگی،دلدادگی،عصیانگری
در درونم جمع مجموع است،تو گازش بزن
مرجع تقلید من عشق است و حکم عشق ما
در طریق عشق مشروع است،تو گازش بزن
قلب عاشق پیشه مغرور و مست و شاعرم
با نگاهت ساده مخلوع است،تو گازش بزن
قیمت عشقت تمام هستی و جان من است
این بها همواره مقطوع است،تو گازش بزن
رسیدهام به تو
اما هنوز دلتنگاَم!
انگار به اشتباه،
جای طلوع
در غروبِ چشمهایت
فرود آمده باشم!
"رضا کاظمی"
آمدم و امشب به میخانه تمنایت کنم
می نمی خواهم بیا ساقی تماشایت کنم
بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم
ساقی امشب می بنوشانم چو حالم حال نیست
تا بجویم دلبری را چون نشانش خال نیست
ساقی امشب فارغم کن ، از رفیق و نارفیق
شرمشان باد نارفیقان بختشان اقبال نیست
ساقی امشب لذت پرواز خواهم ، می بده
شوق پرواز نباشد بی شرابت بال نیست
ساقی امشب تا به لب پر کن تو جامم وانگهی
باده نوشانم ، خرابم کن ، مگو احوال نیست
بهار آمد وُ، نیامدی،
اما پرستوها
بذر تو را آوردند.
زمین جای مناسبی نبود
در دلم کاشتمت ...
رضا کاظمی
بیا بی خبر به خواب هفت سالگی بر گردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید
مشقهامان نوشته
تقویم تمام مدارس در باد
و عید یعنی همیشه همین فردا
نه دوش و نه امروز ...
#پنجشنبه را باید چای دم کرد
تلفن را کشید
پرده را بست
خاموش و کم نور و مست،
پنجشنبه را باید رو به روی هم نشست
باید از تو نوشت
باید آرام گونهات را بوسید . . .
از کجا امده بودی این چنین ارام ارام
از کنار اخرین پنجره که از ان میگذشتم
خسته خسته راه رفته بودم
تنهاییم در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد
من اینجا ....
تا تلاقی تمام خطوط موازی
تا پرشدن صدای قلبم به انتظارت خواهم ایستاد