پشتیبانی

ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

  • Cougar

    بن بست اردیبهشت

  • Lions

    شعر کوتاه

  • Snowalker

    داستان کوتاه

  • Howling

    بریده کتاب

  • Sunbathing

    بن بست اردیبهشت

من اورا دوست داشتم

برشی از یک کتاب

هوس سیگار کردم. ابلهانه بود سیگار نمی‌کشیدم. بله اما حالا دلم می‌خواست، زندگی‌ همین است... ارادهٔ راسختان را در ترک سیگار تحسین می‌کنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید.


#من او را دوست داشتم

#آنا گاوالدا

#ترجمه الهام دارچینیان

این_مردم_نازنین

بریده کتاب

ترس مهمترین ویژگی ماست که حاصلش ریاکاری در جامعه است .
ترس از سنت ، ترس از حکومت ، ترس از خانواده ، ترس از پلیس ، ترس از دین و ترس از تغییر که هراسناک‌ترین ترس ما است !!


#این_مردم_نازنین
#قصه_های_رضا_کیانیان_بامردم

بیشتر ما ادم ها موجودات بد موقعه‌ای هستیم

واقعیت این است که بیشتر ما آدم‌ها موجودات بد موقعه‌ای هستیم! حالا بد موقع بودن یعنی چه؟! الان برایتان می‌گویم؛ صبح حدود ساعت‌های هشت صبح با چشم‌های پف کرده به سمت کتابخانه می‌رفتیم که مثلا درس بخوانیم، توی راه توی یکی از خیابان‌های نزدیک کتابخانه مغازه‌ای باز بود‌، سوپر مارکت؟ نه، نانوایی؟ نه، میوه فروشی؟ نه، سوز آخرهای دی ماه بود و یک مغازه‌ی قدیمی مایو فروشی!، با مایوهای خاک گرفته بود که هشت صبح باز بود! دوستم زد زیر خنده رو به من گفت: آخه کی هشت صب توی این سرما میاد مایو بخره؟، منم خندیدم اما کمی بعد تر فهمیدم، ما خیلی وقت‌ها دقیقا آنقدر بد موقع می‌شویم!؛ توی مهمانی وسط قرهای ریز بقیه یک دفعه بوی یک عطر از وسط جمع، خندیمان را خشک می‌کند، درست وسط یکی از اهنگ های «حامد پهلانههه»، دلتنگ می شویم و خب کی این موقع از روز دلتنگی ما را میخرد؟ کی هشت صبح یک روز سرد می‌رود مایو بخرد؟، ماه‌ها می‌گذرد که از یک رابطه بیرون آمده‌ایم دست‌هایمان را به عادت همیشگی دخترانه توی تاکسی از روی پایمان بلند می‌کنیم به رنگ لاکمان نگاه می‌کنیم و یادمان می‌آید آن بار که با قهقه انقلاب را با او پایین می‌آمدیم، همین لاک قهوه‌ای را زده بودیم، و خب در تاکسی کدام راننده‌ای جای کرایه از ما دو هزارتومان خاطره می‌گیرد برای مسافت طی شده؟ :/ کی هشت صبح یک روز سرد می‌رود مایو بخرد؟! به سینما می‌رویم، یک جایی وسط فیلم کمی کسل‌کننده می‌شود به شماره‌ی صندلی جلویی‌مان نگاه می‌کنیم، یک دفعه صدا قطع می‌شود از فضا خارج می‌شویم و تلپ می‌افتیم توی پانزدهم فلان ماه ک قرار بود هیچ وقت یادمان نرود، کی با شماره‌ی ١٥ صندلی رو به رویی ما در سینما چیزی یادش می‌آید؟ کی هشت صبح یک روز سرد می رود مایو بخرد ؟
بیشتر ما ادم ها موجودات بد موقعه‌ای هستیم

 

#ناشناس

مورچه هایی که پدرم را خوردند

بن بست

اگه زن و مردی توی تمام سال های زندگیشون تنها یک عشق بازی خوب داشته باشند و لذت واقعی را به هم بچشونند ، محاله تا آخر عمر دست از سر هم بردارند. حالا هر مشکلی که پیش بیاد.

 

مورچه هایی که پدرم را خوردند - علی قانع

هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست

برشی از یک کتاب

اکثر مردم دوست دارند با آدم‌هایی که هم قد و اندازهٔ خودشان باشند دوست شوند، چون این طوری گرد‌نشان اذیت نمی‌شود. 
البته اگر بحث عشق و عاشقی در میان باشد موضوع فرق می‌کند چون در آن حالت، تفاوت سایز خیلی هم به نظر طرفین جذاب می‌رسد. معنی‌اش این است: من همه جوره با تو کنار می‌آیم.

 

هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست - میراندا جولای

فردا از آن توست ...

فردا

همه روز ها از آن توست . تویی که به باور من جادوی خدایی. ایمان دارم به بودنت حتی به نیمه بودنت و حتی به یادت. خاطره ای ازت ندارم ، البومی هم ندارم که تورا ورق بزنم. شعله های حسرتم در این شب تاریک زبانه می کشد. در جستجوی تو ام همیشه و همه جا و در هر نفس. این روز ها دفتر خالی زندگیم را ورق می زنم. شاید نقطه عطفی پیدا کنم برای همسان بودنت برای سرودنت ولی ...

نمی دانم چه خواهد شد. شاید دیوانه ام و شاید هم حضور ندارم. این روز ها خاموشی همه جا سوت می زند رنگ چشمانت را به همه جا بخشیدی. هر چند که ساده نیست اما امشب با زیباترین دلیل نغمه ی غریب و غرور آمیز عشق نامت را هجا می کنم و تو ناگهان در دل شب آشفتی با نجوای بی کسی ام. امشب به احترام بودنت تا صبح پلک بر هم نمی گذارم، تمام ستاره ها را شاهد خواهم گرفت. آرام از دشت خیالم گذر کن و آرام تر دوست دارم را نجوا کن.

سکوت تو شب های زخمی مرا به چالش بودن یا نبودن فرا می خواند. تو اما هستی و فردا از آن توست.

 

#روزت_مبارک

#تقدیم_به_ ... 

استخوان خوک و دستهای جذامی

بریده کتاب

عاشق مى شید و بعد عروسى مى کنید و بعد بچه دار مى شید و بعد حالتون ازهم به هم مى خوره و طلاق مى گیرید. 
گاهى هم طلاق نگرفته باز مى رید عاشق یکى دیگه مى شید.

لعنت به همتون که حتى مثل مرغابى ها هم نمى تونید فقط با یکى باشید!

مصطفی مستور
کتاب استخوان خوک و دستهای جذامی

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

تو دختری یا پسر؟ دلم می خواد دختر باشی و یه روز چیزائی که من الان حس می کنم حس کنی! مادرم می گه : دختر دنیا اومدن یه بدبختیه و من اصلا حرفش رو قبول ندارم. زن بودن خیلی قشنگه! چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! یه جنگ که پایان نداره!  خیلی باید بجنگی تا بتونی بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه بوجود نیومد. اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد که بهش نافرمانی می گن! 

#نامه _به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#اوریانا_فالاچی

باخ

شعر کوتاه

کسی که شگفت زده خودش نیست

برایش

معجزه ای هم وجود ندارد

#باخ

آس و پاس در پاریس و لندن

جرج اوول

شبی قتلی زیر پنجره اتاق من رخ داد، به صدای نعره ای از خواب پریدم و چون از پنجره نگاه کردم مردی را دیدم که روی سنگفرش خیابان افتاده است. آدمکشان را که سه نفر بودند در حال فرار دیدم. من با چند نفر از ساکنین هتل بیرون دویدم تا بلکه به داد آن شخص برسیم اما وی مرده و جمجمه اش شکسته شده بود. رنگ خون این مرد را هنوز به یاد دارم صاف چون رنگ شراب.
شب بعد چون از سر کار به خانه آمدم جنازه مقتول هنوز در جای خود بود و میگفتند که بچه مدرسه ای ها از کیلومترها دورتر به تماشایش آمده بودند.

اما آنچه همواره وجدان مرا آزار میدهد و از خودم شرمنده میسازد این است که سه دقیقه پس از مشاهده این منظره دوباره به خواب سنگینی فرو رفتم! بیشتر ساکنین خیابان نیز مثل من بودند...
ما همینقدر که دیدیم آن مرد کارش ساخته شده است به رختخواب برگشتیم، ما همه کارگر بودیم و چگونه میتوانستیم خواب را فدای اقدامی درباره این جنایت بکنیم؟ کار در هتل ارزش واقعی خواب را به من فهماند. همانطور که با گرسنگی ارزش خوراک را درک کرده بودم. خواب دیگر یک نیاز جسمانی نبود. بلکه چیزی بود شهوانی! یک عیاشی بود نه استراحت و خستگی به در کردن...

#جورج اورول
#آس و پاس در پاریس و لندن

۱ ۲
بن بست اردیبهشت

محفلی با طعم
شعر، هنر، ادب...

مرسی از حضور
گرمتان
بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت
پیوندهای روزانه
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب