غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبُـــوَد
عجب فتادن مَرد است در کمندِغزال
#سعدی
- چهارشنبه ۱۴ تیر ۹۶
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبُـــوَد
عجب فتادن مَرد است در کمندِغزال
#سعدی
اُوه هیچ وقت نفهمید چرا زنش او را انتخاب کرد. زنش فقط عاشق چیزهای انتزاعی بود، کتاب، موسیقی و لغات عجیب و غریب. اُوه یک مرد انتزاعی بود. از پیچ گوشتی و فیلتر روغن خوشش می آمد. کل زندگی اش دست در جیب راه می رفت. زنش می رقصید.
یک بار که از زنش پرسید چرا همیشه این قدر شاد است، زنش پاسخ داد: " یک پرتو آفتاب کافی است برای تابناکی ظلمت. "
ای نگاهی که نگاهم به نگاهت می نگاهد
یک نگاه به نگاهم بنگاه
تا نگاهم به نگاهت بنگاهد
یک نگاه ....
مادرم به پرستارهایی که در بیمارستان های مختلف از پدرم مراقبت کرده بودند حسادت می کرد.
دلش می خواست پدرم سلامتی اش را فقط مدیون او بداند،می خواست پدرم به وفاداری خستگی ناپذیر او اهمیت دهد.
دیکتاتوری روی دیگر فداکاری است.
سنجاق کن
دوستت دارم های مرا
سمت غرب سینه ات
تا قلبت بشنود . . .
بلرزد . . .
بتپد . . .
برایم . . .
#باران_قیصری
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان ..
#سهراب_سپهری