پشتیبانی

ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

  • Cougar

    بن بست اردیبهشت

  • Lions

    شعر کوتاه

  • Snowalker

    داستان کوتاه

  • Howling

    بریده کتاب

  • Sunbathing

    بن بست اردیبهشت

آن دو کلمه

شعر کوتاه

هیچوقت در طول رابطه ای که داشتیم به او آن "دو کلمه" را نگفتم
حالا دلیلش هرچه که بود ، 
غرور یا اینکه مثلا میترسیدم در جوابش بگوید "مرسی"
اصلا این " دوکلمه"
پُشتش هزار ترس پنهان است
شاید فهماندنش آسان باشد ،
اما امان از وقتی که باید به زبانش بیاوری
و مشکل هم اینجاست تا همان لحظه ای که آن را به زبان نیاوری دلت آرام و قرار نمیگیرد . 
فقط به خاطر همان ترسِ از دست دادنش ...
ولی در واقع تا نگویی اش، نداری اش که بخواهی از دستش بدهی!!
کاش به آن هایی که قلبمان برایشان تند میزند ، به جای فهماندن این دوکلمه از طریق کارهایمان ،
میرفتیم
و به چشمانشان خیره میشدیم و به زبان می آوردیمش.
گاهی خیلی دیر میشود 
بیایید برای گفتن این دوکلمه‌ایِ لعنتی؛
"دوستت دارم" را میگویم...!!
هیچوقت دیر نکنیم
این بار را زود برسیم !!

مائده زمان

لازم نیست

دوستت دارم

لازم نیست

مرا دوست داشته باشی 

من تورا 

به اندازه هردومان 

دوست دارم ...

 

#عباس_معروفی

آس و پاس در پاریس و لندن

جرج اوول

شبی قتلی زیر پنجره اتاق من رخ داد، به صدای نعره ای از خواب پریدم و چون از پنجره نگاه کردم مردی را دیدم که روی سنگفرش خیابان افتاده است. آدمکشان را که سه نفر بودند در حال فرار دیدم. من با چند نفر از ساکنین هتل بیرون دویدم تا بلکه به داد آن شخص برسیم اما وی مرده و جمجمه اش شکسته شده بود. رنگ خون این مرد را هنوز به یاد دارم صاف چون رنگ شراب.
شب بعد چون از سر کار به خانه آمدم جنازه مقتول هنوز در جای خود بود و میگفتند که بچه مدرسه ای ها از کیلومترها دورتر به تماشایش آمده بودند.

اما آنچه همواره وجدان مرا آزار میدهد و از خودم شرمنده میسازد این است که سه دقیقه پس از مشاهده این منظره دوباره به خواب سنگینی فرو رفتم! بیشتر ساکنین خیابان نیز مثل من بودند...
ما همینقدر که دیدیم آن مرد کارش ساخته شده است به رختخواب برگشتیم، ما همه کارگر بودیم و چگونه میتوانستیم خواب را فدای اقدامی درباره این جنایت بکنیم؟ کار در هتل ارزش واقعی خواب را به من فهماند. همانطور که با گرسنگی ارزش خوراک را درک کرده بودم. خواب دیگر یک نیاز جسمانی نبود. بلکه چیزی بود شهوانی! یک عیاشی بود نه استراحت و خستگی به در کردن...

#جورج اورول
#آس و پاس در پاریس و لندن

محبت

شعر کوتاه

محبت زبان  و مکان نمیشناسد

دووستت دارم

شعر دوستت دارم

ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﻣﺜﻞ «ﺷﺎﯾﺪ»
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺁﺭﯼ»
ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺗﺎ ﭼﻪ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ» ..

#ناشناس

بانوی من

چشم تو شعر

با هر نگاهی می کُشی یک شهر را بانو 

چشم تو 

با چنگیز قطعا نسبتی دارد

 

"آرش عبدالملکی"

نقاشی

شعر کوتاه

تو مثلِ حاصلِ...
کارِ کمال المُلکِ نقاشی...
ولی من...
خط خطی هایِ کجِ یک آدمِ ناشی...!

 

علی سید صالحی

پیشگویی

شعر کوتاه

به حقیقت پیوست
پیشگویی آن زن فالگیر کولی:
سرزمینت تو را ترک خواهد گفت
خواب به چشمانت نخواهد آمد
انسانها را از دست خواهی داد
با لبان بسته با لبان بیگانه سخن خواهی گفت
تنها یار و مونس تو تنهایی خواهد بود
تنها تنهایی تو را دوست خواهد داشت
تنها تنهایی تو را در آغوش خواهد کشید.

#رزه آوسلندر
شاعر آلمانی

صدای پیانو!!

شعر کوتاه

صدای پیانو!!
رقص موهایت!!
و من!!
همراه با نت ها می خوانم
دور 
تو
می گردم...........!!!!

#ناشنااس

گیسوان

شعر از فاضل

گیسوان تو شبیه است به شب 

اما نه 

شب که اینقدر نباید به درازا بکشد...

 

#فاضل نظری

بن بست اردیبهشت

محفلی با طعم
شعر، هنر، ادب...

مرسی از حضور
گرمتان
بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت
پیوندهای روزانه
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب