- پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن.
باید از اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی.
دیگر تکرار نخواهد شد...
(نادر.ابراهیمی)
- پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶
هی پا به پا نکن که بگویم سفر بخیر
مجبور نیستی که بمانی ...
ولی نرو...
#مهدی_فرجی
- پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶
همیشه سیگار کشیدنت عذابم می داد
راستشو بخوای بیشتر از روی حسادتم بود!
نکه بخوام مثل شاعر ها و نویسنده ها بگم چون لبات
بهش می خورد حسودیم می شد نه ...!
حسادت می کردم چون می دونستم
آدم ها وقتی سیگاری میشن که
خیلی غصه داشته باشن...
و غصه داشتن می تونه
از نداشتن یه آدم به وجود بیاد!
من که کنارت بودم
پس مطمئنا اونی که غصشو می خوردی من نبودم!
#المیرا_دهنوی
- پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶
ابـری نـیسـت .
بـادی نـیسـت.
می نشینم لب حوض:
گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان می چیند.
نان و ریحان و پنیر ، آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط
نور در کاسه مس ، چه نوازش ها می ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند ، صبح را روی زمین می آرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن ، چهره من پیداست.
چیزهایی هست ، که نمی دانم.
می دانم ، سبزه ای را بکنم خواهم مرد.
می روم بالا تا اوج ، من پراز بال و پرم
راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم.
من پراز نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست
#سهراب سپهری
- چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
نه ساعت
آغازم می کند
نه تقویم
پایانم می دهد
لحظه شمار اتفاقی هستم که نمی افتد...
_______________________________
محمدعلی بهمنی
- چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
شبی قتلی زیر پنجره اتاق من رخ داد، به صدای نعره ای از خواب پریدم و چون از پنجره نگاه کردم مردی را دیدم که روی سنگفرش خیابان افتاده است. آدمکشان را که سه نفر بودند در حال فرار دیدم. من با چند نفر از ساکنین هتل بیرون دویدم تا بلکه به داد آن شخص برسیم اما وی مرده و جمجمه اش شکسته شده بود. رنگ خون این مرد را هنوز به یاد دارم صاف چون رنگ شراب.
شب بعد چون از سر کار به خانه آمدم جنازه مقتول هنوز در جای خود بود و میگفتند که بچه مدرسه ای ها از کیلومترها دورتر به تماشایش آمده بودند.
اما آنچه همواره وجدان مرا آزار میدهد و از خودم شرمنده میسازد این است که سه دقیقه پس از مشاهده این منظره دوباره به خواب سنگینی فرو رفتم! بیشتر ساکنین خیابان نیز مثل من بودند...
ما همینقدر که دیدیم آن مرد کارش ساخته شده است به رختخواب برگشتیم، ما همه کارگر بودیم و چگونه میتوانستیم خواب را فدای اقدامی درباره این جنایت بکنیم؟ کار در هتل ارزش واقعی خواب را به من فهماند. همانطور که با گرسنگی ارزش خوراک را درک کرده بودم. خواب دیگر یک نیاز جسمانی نبود. بلکه چیزی بود شهوانی! یک عیاشی بود نه استراحت و خستگی به در کردن...
#جورج_اورول
#آس_و_پاس_در_پاریس_و_لندن
- چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
این چشم سیاه
آن ابروی کمند
این روی چو ماه
و آن گیسوی بلند
این و آن
می آیند و می روند
الهام شعر من ولی
همیشه ماندنی ست
#فرزان_رادفر
- چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
دیگر برای بازی به کوچه ها نخواهم رفت
با همه قهرم
کودک درونم وقتی لی لی رفت گم شد
کاش قاصدکی ازش خبر بیاره
#سام
- چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
-
مطالب طنز وخنده دار-خوارزم
-
روز نوشت ناشناس
-
روز نوشت ناشناس
-
1
-
🌴بـــــــلوچ الف 🌴
-
هر تایپ از بی هنر درد مند
-
یک فنجان شعر داغ
-
سایت مسیر توبه
-
عشق من دونگی
-
خمار شب
-
Wallpaper
-
کانال تلگرامی اسمارتیز
-
آسمان صورتی
-
تدریس خصوصی
-
کتجک
-
یک اردیبهشتی
-
حمایت از تولید ملی
-
شاهین نجفی
-
20موزیک
-
The open mind
-
دلنوشته های حسنا
-
پیتک
-
گزیده اشعار
-
مطالب فلسفی
-
پرتغال خونی
-
وبلاگ ادبی شام شیما
-
ادبیات سیاه
-
آخرین وبلاگ های به روز شده
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۲۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۳۴ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۱۷ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵۵ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷۶ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۲ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۲ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۶ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۲۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۷۶ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۹۲ )