آمده بودم
رفته بودی
شب بود
هرچه خودم را تکان میدهم
از خواب نمیپرم
___________________________
رویا چمنکار
- دوشنبه ۱ خرداد ۹۶
آمده بودم
رفته بودی
شب بود
هرچه خودم را تکان میدهم
از خواب نمیپرم
___________________________
رویا چمنکار
ترا با خطوط سیاه می کشم
ترا با خطوط سیاه می کشم
و موهایت را با نقطه چین
لبهایت را
لبهایت را درون چشمهایم پنهان می کنم
کمی دریا را به چشمهایت می ریزم
وقتی دریا را رسم نمی کنم
اندامت را سفید می کشم
سینه هایت را سفید
دستهایت را و پاهایت را
آنگاه پرده ای روی آن می کشم
تا حسرت دیدن تو بماند روی دل همگان
تنها خودم ترا دیده ام
بی پرده
برهنه.
_____________________
انسی الحاج
__________________
یک دوجین کار سرم ریخته..
اول باید خورشید را به آسمان سوزن کنم
و بعد منت ماه را بکشم تا به شب برگردد ،
سپس بادها را هل بدهم تا دوباره وزیدن بگیرند ...
و آنقدر با گل ها حرف بزنم تا به یاد آورند روزی زیبا
بوده اند...
بعد از تو
این دنیا
یک دنیا
کار دارد
تا دوباره دنیا شود...
ایلهان برک
چه هوای خوبی است امروز؛
چنان خوب است که نمیدانم چای بنوشم یا
خودم را داربزنم!
#آنتون_چخوف