چشمانت ؛
آرامگاه آغا محمد خان
لبانت ؛
آتش بازی اسکندر
و چادرت ؛
درفش کاویانی
دریغا!
تنها پسری امروزی بودم
که نمی توانست
درس تاریخش را پاس کند!
#زین_العابدین_خسروی _ابادی
- دوشنبه ۱۶ فروردين ۹۵
چشمانت ؛
آرامگاه آغا محمد خان
لبانت ؛
آتش بازی اسکندر
و چادرت ؛
درفش کاویانی
دریغا!
تنها پسری امروزی بودم
که نمی توانست
درس تاریخش را پاس کند!
#زین_العابدین_خسروی _ابادی
انگشتانم را درو می کنند
تا فصل انگور را
نشنیده بگیرم
به این زودی ها خمار تو
از چشمم نمی پرد
اما بگو
تا شرابِ نگاهت
چند خوشۀ پروین راه است؟
#لیلا_پیکری_فر
دست بردار پتروس!
بگذار دنیا را آب ببرد
در دنیایی که
اقیانوس آرامَش
به دنبال آرامِش می گردد
صد سد هم بسازی
فقط ...
مشق شب بچه ها را زیاد می کنی!
#شهناز_اسحاقی
اگر اسکندر
سربازانش را از تاریخ بیرون بیاورد
و خون های ریخته
به رگ های صاحبانشان برگردند
من هم دست و پای گمشده ام را پیدا می کنم
برای بغل کردنت.
#مجید_رفعتی
دنیا ...
جای خوبی برای شاعر شدن نیست
این بار که برگردم
درخت می شوم.
#ناهید_ارجونی
کفشِ تنگ
بهانه بود
قدم هایت به لکنت افتاده بودند
از شوقِ رسیدن.
#آرش_ناجی
چقدر عمر آدمی کوتاه است
وقتی دلش می خواهد همۀ آن را
به تماشای تو بنشیند.
#رسول_ادهمی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
عکست رویت به مه افتاد و ...
بدن از رمق افتاد و ...
نشستم.
#هامون_امیریان