سیب
تو به من خندیدی
و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید
غضب الوده به من کرد نگاه سیب دندان زده ازدست تو افتاد به خاک
و تورفتی و هنوز سالهاست که درگوش من ارام ارام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ....
- يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۶