بسکه مستم ،، راه را گم کرده ام
آسمان را ،،،،،،، ماه را گم کرده ام
مرهم دردم بجز میخوانه نیست
لطف ساقی،،،،،،،آه را گم کرده ام
دورم از کنعان چنان یوسف،،ولی
راه مصر و ،،،،،چاه را گم کرده ام
گریه های هر شبم ،، گوید که من
خندهٔ ،،،،،،، گه گاه را گم کرده ام
آنقدر بیزار از این،،،، عمرم کنون
قبله و ،،،،،،،( اللّه ) را گم کرده ام
دورم از جمع و شلوغی ،،حق بده
گر گدا و ،،،،،،،، شاه را گم کرده ام
کار مردم حیله و مکر است و،، من
این میان ،،،،،، روباه را گم کرده ام
وقت مرگم تازه میفهمم ،، که حیف
فرصتی ،،،،،،،، کوتاه را گم کرده ام
- دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۶