به کمال عجز گفتم
که به لب رسید جانم!
به غرور و ناز گفتی تو مگر هنوز هستی؟
#فروغی_بسطامی
- پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶
به کمال عجز گفتم
که به لب رسید جانم!
به غرور و ناز گفتی تو مگر هنوز هستی؟
#فروغی_بسطامی
ناگهان شعری به ذهنم رسید
یک غزل ناب !!
یک واژه بی بدیل
یک ...!!!
بگذار شعرم را بگویم
چشمهای تو ...!!!
#ناشناس
همه میگن چرا تلخ
تو بیا
بیا تا من همه واژه ها رو
برای آمدنت به رقص وادارم
#سام
هیچوقت در طول رابطه ای که داشتیم به او آن "دو کلمه" را نگفتم
حالا دلیلش هرچه که بود ،
غرور یا اینکه مثلا میترسیدم در جوابش بگوید "مرسی"
اصلا این " دوکلمه"
پُشتش هزار ترس پنهان است
شاید فهماندنش آسان باشد ،
اما امان از وقتی که باید به زبانش بیاوری
و مشکل هم اینجاست تا همان لحظه ای که آن را به زبان نیاوری دلت آرام و قرار نمیگیرد .
فقط به خاطر همان ترسِ از دست دادنش ...
ولی در واقع تا نگویی اش، نداری اش که بخواهی از دستش بدهی!!
کاش به آن هایی که قلبمان برایشان تند میزند ، به جای فهماندن این دوکلمه از طریق کارهایمان ،
میرفتیم
و به چشمانشان خیره میشدیم و به زبان می آوردیمش.
گاهی خیلی دیر میشود
بیایید برای گفتن این دوکلمهایِ لعنتی؛
"دوستت دارم" را میگویم...!!
هیچوقت دیر نکنیم
این بار را زود برسیم !!
مائده زمان
لازم نیست
مرا دوست داشته باشی
من تورا
به اندازه هردومان
دوست دارم ...
#عباس_معروفی
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﻣﺜﻞ «ﺷﺎﯾﺪ»
ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺁﺭﯼ»
ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺗﺎ ﭼﻪ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ» ..
#ناشناس
به حقیقت پیوست
پیشگویی آن زن فالگیر کولی:
سرزمینت تو را ترک خواهد گفت
خواب به چشمانت نخواهد آمد
انسانها را از دست خواهی داد
با لبان بسته با لبان بیگانه سخن خواهی گفت
تنها یار و مونس تو تنهایی خواهد بود
تنها تنهایی تو را دوست خواهد داشت
تنها تنهایی تو را در آغوش خواهد کشید.