پشتیبانی

ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

  • Cougar

    بن بست اردیبهشت

  • Lions

    شعر کوتاه

  • Snowalker

    داستان کوتاه

  • Howling

    بریده کتاب

  • Sunbathing

    بن بست اردیبهشت

شعر بی خبر از علی صالحی


بیا بی خبر به خواب هفت سالگی بر گردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید
مشقهامان نوشته
تقویم تمام مدارس در باد
و عید یعنی همیشه همین فردا
نه دوش و نه امروز ...


#علی_صالحی

شعر از علی سلطانی


#پنج‌شنبه را باید چای دم کرد

تلفن را کشید

پرده را بست

خاموش و کم نور و مست،

پنج‌شنبه را باید رو به روی هم نشست

باید از تو نوشت

باید آرام گونه‌ات را بوسید . . . 


#علی_سلطانی

شعر کوتاه از مریم تایجک


از کجا امده بودی این چنین ارام ارام 

از کنار اخرین پنجره که از ان میگذشتم 

خسته خسته راه رفته بودم 

تنهاییم در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد 

من اینجا ....

تا تلاقی تمام خطوط موازی 

تا پرشدن صدای قلبم به انتظارت خواهم ایستاد


#مریم_تاجیک

شعر کوتاه علی صالحی


با چشم هایت حرف دارم

می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم

از بهار،

از بغض های نبودنت،

از نامه های چشمانم...

                           که همیشه بی جواب ماند

باور نمی کنی؟!

تمام این روزها

                  با لبخندت آفتابی بود

شعر شیراز

شیراز

 

دلم شیراز می خواهد 

کمی تا قسمتی عاشق 

دلی دلباز می خواهد 

کمی تا قسمتی عاشق!

 

#امیرحسین_مقدم

محمد بهمن بیگی 2

 


آنها زن زیبا را برنو می نامیدند ،

زن بلند قد را نیز برنو می گفتند .

مشخص نبود زن را بیشتر دوس داشتند یا برنو را

ولی هر مرد بدنبال دو برنو بود ، برنوئی بر دوش و برنوئی بر آغوش.


ایل من بخارای من - محمد بهمن بیگی

محمد بهمن بیگی


آرى! از پشت کوه آمده ام. چه میدانستم این ور

کوه باید براى ثروت، "حرام" خورد؟!

براى عشق "خیانت" کرد، براى خوب دیده شدن

دیگرى را بد نشان داد براى به "عرش" رسیدن

دیگرى را به فرش کشاند. وقتى هم که با

تمامِ سادگى "دلیلش"را میپرسم میگویند که از

پشت کوه آمده! ترجیح میدهم که، به پشت کوه

برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندنِ

گوسفندان از دست "گرگ"ها باشد. تا اینکه

این ور کوه باشم و گرگ...


محمد بهمن بیگی 

شعر کوتاه احمد شاملو


و عشق را مجالی نیست

حتی آن قدر که بگوید

برای چه دوستت می دارد  ...


#احمد_شاملو

شعر زیبای

به تو وابسته ام مانند سربازی به سربندش

تو معروفی به دل بردن ، مونالیزا به لبخندش


به تو تقدیم کردم از همان اول ، دلت را زد

بهار شعرهایم را بپرس تز آرزومندش


تو تا وقتی مرا سر بار می بینی ؟ نمی بینی

درخت میوه را سرشار خواهد مرد پیوندش


هنر ، راه آمدن با مردمان دست و پا گیر است

همیشه کفش ، تقدیرش گره خوردست با بندش


چه حالی داشتم با رفتنت ؟ سر بسته می گویم

شبیه حال مردی لحظه ی اعدام فرزندش

شعر کوتاه حمید مصدق


من 

چه 

میدانستم 

دل هر ڪس دل نیست 


#حمید_مصدق

۱ ۲ ۳ . . . ۵ ۶ ۷ ۸
بن بست اردیبهشت

محفلی با طعم
شعر، هنر، ادب...

مرسی از حضور
گرمتان
بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت
پیوندهای روزانه
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب