دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
#رسول_یونان
- سه شنبه ۱۷ مرداد ۹۶
دیگر منتظر کسی نیستم
هر که آمد
ستاره از رویاهایم دزدید
هر که آمد
سفیدی از کبوترانم چید
هر که آمد
لبخند از لبهایم برید
منتظر کسی نیستم
از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
#رسول_یونان
کدام راه است که پای خسته را نشناسد
کدام کوچه خالی از خاطره است
و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار
بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار
که چگونه …..
در دیدهای بارانی رنگ هذیان به خود میگیرد ….
#ناشناس
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
«چه سیب های قشنگی!
حیات، نشئهٔ تنهایی ست.»
و میزبان پرسید:
«قشنگ یعنی چه؟»
ــ «قشنگ یعنی تعبیر عاشقانهٔ اشکال
و عشق، تنها عشق، تو را به گرمی یک سیب میکند مأنوس.
و عشق، تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگیها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.»
ــ «و نوشداری اندوه؟»
ــ «صدای خالص اکسیر می دهد این نوش...»
عنوان کتاب: [مجموعه هشت کتاب - مسافر - 1345]
نویسنده: [سهراب سپهری]
رفتن تو
بی سر و صدا ترین قتل تاریخ بود
که نه تیتر هیچ روزنامهای شد
و نه حتی خودت از آن خبردار شدی ...
#مسلم_علادی
مثل تن خستهای
که خواب میخواهد؛
آنقدر خسته است، جانم
که مرگ میخواهم...
#سید_علی_صالحی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
#شهریار