پشتیبانی

ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

  • Cougar

    بن بست اردیبهشت

  • Lions

    شعر کوتاه

  • Snowalker

    داستان کوتاه

  • Howling

    بریده کتاب

  • Sunbathing

    بن بست اردیبهشت

سفر در زمان

شعر کوتاه

 

پیرهنی از آسمان تن کن و تقاصِ تمام عشق های نیمه تمام تاریخ را بر تنم بریز و لب تر کن تا جهان برگردد به سده ی ١٩ و ما پرت شویم پشت میز کافه ای چوبی ، وسط پاریس ! و این بار من امپرسیونیسم را ابداع کنم به عشق کشیدن لبخندهای تو در آفتاب....

امروز

امروز لباسی که دوست داشتی را می پوشم 

عطری که خودت خریدی را می زنم 

قدم در خیابانی خواهم گذاشت که تورا اول بار آنجا

دیدم

خدا را چه دیدی 

شاید از کنارم رد شدی ...

خدای خیال من

مترسک خدای وجود من 

 

همیشه تصورات انسان به هر سمتی می رود در واقع بهتر است بگویم که رویا تنها اختیاری است که انسان از خودش دارد، فرض کنید در رویای خود در یک بیابانی قرار دارید و غیر از خودتان هیچکسی نیست . آیا حاضرید در این زمان برای خودتان مترسکی درست کنید؟

 

دو حس متفاوت ایجاد می شود اولا مترسک تنهاییتان را از بین می برد و حس بدتر اینکه نسبت به همین مترسک ساختگی خودتان هم ترس پیدا می کنید. حالا به این فکر کنید که بزرگترین ترس یک انسان چی می تواند باشد، از نظر من خلاء می تواند ویرانگر ترین ترس باشد. انسان در خلاء از هر چیزیکه ببیند می ترسد و تنها ممکن است فکر بودن خدا آرامش کند. همین را در مورد  مترسک فکر کنید آیا خدایی نیست در ذهن آشفته شما؟

 

مترسک بود و نبودش لازم است او هیچگاه حرف نمی زند ولی لازم است او هیچگاه به شما آسیب نمی رساند ولی گاهی فکر می کنید علت اصلی اوست. او را دوست دارید ولی کار هر کسی نیست نزدیک شدن به او 

 

او مترسک است خدای خیالی من


#سام 

فردایی بی تو

در عجبم ، همیشه املایم ضعیف بوده الانم هست" همه نقطه را پایین لب می

گذارند ، اما من بالای لب می گذارم" معنی خاصی نمی دهد اما زیباتر می

شود. خرده مگیر  نمره ما هیچوقت بیست نبوده اما نقطه بالای لب

نمره اش همیشه بیست بوده خیلی ها گفتن از بزرگان پارسی. من دنبال همینم،

نقطه ای بالای لب.او در خیالم نمی گنجد، همیشه دلم برایش تنگ می شود اما

نمی تونم تصورش کنم ، من دلتنگم ، دلتنگ برای کسی که نمی شناسمش ،

ندیدمش اما احساسم همیشه برایش ثابت بوده. چقدر دلم می خواهد بغلش کنم ،

موهایش را نوازش کنم، ببوسمش . کاش و ای کاش های زیادی برایش دارم

اما نه ، شاید اگر بود دیگر نبود. شاید دیگر رنگ خرمایی موهایش و نرمی

آن برایم تازگی نداشت. 


من دیوانه شده ام، آره دیوانه. من عاشق کسی شده ام که وجود خارجی ندارد

اما خودش می فهمد و این را حس می کنم ، حتی گاهی وقتا معذب می شوم

چون حس می کنم دارد نگاهم می کند.


روزگار عجیبی است بانوی من، من از تو می نویسم از تویی که جایت را

هیچکسی در دلم پر نمی کند چه دوستان و چه دخترکانی که خراشی در دلم

می اندازند اما نه آنقدر عمیق که خوب نشود. کاش می توانستم خودم را برای

آغوشت نگه دارم اما نمی توانم، من حتی نمی توانم تصورت کنم. کاش نشانی

از تو داشتم . دوست دارم مثل هر شب در خیالات خودم سفر کنم، گذری

کوتاه به آینده خودم داشته باشم و تو را آنجا ببینم . دوست دارم برایت شعر

بنویسم. دوست دارم قلمم را در اختیار خیالم بگذارم تا نگاه تو را برایم تجسم

کند و آن را روی کاغذی پیاده کند تا من بتوانم هروز نگاهت کنم. 


کاش نگاهم می کردی یا نشانی از خودت جا می گذاشتی یا حتی می دانستی

من کیم . دلتنگم و دلتنگی دلیل می خواهد چه دلیلی بهتر از تو، مگر می شود

غیر از تو دلیل خاصی هم وجود داشته باشد. فکرم کوتاست و زبانم قاصر

وگرنه برای نوشتن از تو لحظه ای نباید استراحت کنم، بی وقفه باید بنویسم تا

گوشه ای از حق مطلب را ادا کنم. 


من می ترسم، از فردا ، از فردایی بی تو

 

#سام

بن بست اردیبهشت

محفلی با طعم
شعر، هنر، ادب...

مرسی از حضور
گرمتان
بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت
پیوندهای روزانه
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب