پشتیبانی

ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

  • Cougar

    بن بست اردیبهشت

  • Lions

    شعر کوتاه

  • Snowalker

    داستان کوتاه

  • Howling

    بریده کتاب

  • Sunbathing

    بن بست اردیبهشت

اردیبهشت

بن بست اردیبهشت

 

دلم

 

اُردی بهشت اصفهانه

 

کمی تا قسمتی هم عاشقانه!

 

#زیتا_رضایی

چشم عشق

بن بست اردیبهشت

 

گرچه 


چشم تو سخنگوست


ولی


حرف ندارد به خداااا

 


#کوروش_نامی

شعر از وحیدرضا سیاوشان

کودک

هر چه تلاش کرد

دستش به دستگیرۀ پنجره نرسید

جوان باز کرد

پیرمرد بست.


 #وحیدرضا_سیاوشان

امده ام از جای دور ...

آمده از جایی دور،
اما زاده زمین ام.
امانت دار آب و گیاه،
آورنده آرامش و
اعتبار امیدم.
من به نام اهل زمین است
که زنده ام.
زمین
با سنگ ها و سایه هایش،
من
با واژه ها و ترانه هایم،
هر دو
زیستن در باران را
از نخستین لذت بوسه آموخته ایم.
زمین
در تعلق خاطر من و
من در تعلق خاطر تو
کامل ام.
ما
همه
اگرچه زاده سرزمین تخیل و ترانه ایم،
اما سرانجام
به آغوش و بوسه های مگوی باز خواهیم گشت.

سید علی صالحی

شعر رفتن از سید علی صالحی

بیا برویم روبروی باد شمال ,

آن سوی پرچین گریه ها

سر پناهی خیس از مژه های ماه را بلدم که بیراهه دریا نیست

دیگر از این همه سلام ضبط شده بر روی آداب لاجرم خسته ام بیا برویم ,

آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز است 

همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست ,

می توانیم حتی بدون تکلم خاطره ای کامل شویم ...

سید علی صالحی

شعری از فاضل نظری




چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم
از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به هم
به هم شبیه ، به هم مبتلا ، به هم محتاج
چنان دو نیمه سیبی که هر دو نیم به هم
من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب
من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم
شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است
شبیه بودن گل های بی شمیم به هم
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم
بیا شویم چو خاکستری رها در باد
من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

شعر از هما کشتگر

ای دلیل شعر من
بگو
از 
کدامین خاور طلوع خواهی کرد
تا 
آنجا
جان دهم
و دوباره با طلوعت جانی گیرم


#هما_کشتگر

قسمتی از کتاب عشق روی پیاده

بن بست اردیبهشت

یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم، او را تماشا کردم!

دو سال گذشت!

جیب هایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود. یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟» گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو، باید به قبض های آب، برق، تلفن، قسط های عقب افتادۀ بانک، تعمیر کولر آبی، بخاری، آبگرمکن، اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم!

و تو به جای عشق، باید دنبال آشپزی، خیاطی، جارو، شستن، خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی! هر دومان یخ می زنیم!
بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم! نمی توانیم ببینیم!

فرصت حرف زدن با هم را نداریم! در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دست مان ساخته نیست، عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد…!

 

مصطفی مستور 

شعر بلند نسیم عطای

من که در یادت نبودم، یادگاران راچه شد؟
چشمهایت منتظر،ساعت شماران راچه شد؟

 

با غمى از عشق تو شب را سحر کردم ولى 
 آن همه دلدادگى، آن بى قراران راچه شد؟

 

عاقبت دیدى که عشقى ماندنى هرگز نبود؟
آنکه عاشق مینمود،آن روزگاران راچه شد؟

 

گفته بودى تا ابد همراهمى مثل سفر
کوپه هاى پر زِعشقت، آن قطاران راچه شد؟

 

وعده دادى تا بهارى میرسى از گرد راه
ده زمستان بى توام آخر بهاران راچه شد؟

 

بى وفا رفتى دلم هر شب هوایت مى کند
بوسه هاى ناب تو در زیر  باران را چه شد؟
 
#نسیم_عطای

گناه نکرده ....

بن بست اردیبهشت


من با گناه نکرده تعزیر می‌شوم

حال آ‌ن‌که تو

با هزار شیشه‌ی شرابْ در چشم‌هایت

آزادانه در شهر قدم می‌زنی!

رضا کاظمی

۱ ۲ ۳ ۴ ۵ . . . ۶ ۷ ۸
بن بست اردیبهشت

محفلی با طعم
شعر، هنر، ادب...

مرسی از حضور
گرمتان
بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت بن بست اردیبهشت
پیوندهای روزانه
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب